۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

matchmaker

چند روز پیش یه کاری کردم، در حالیکه ناخواسته باعث آشنایی دو نفر با هم شدم. اگه من نبودم شاید این رابطه یا شکل نمی گرفت یا ماه ها بعد ایجاد میشد. من در نقش کاتالیزور الان خیلی خوشحالم چون دو تا کبوتر عاشق که معتقدند نیمه گمشده شون رو پیدا کردند چپ و راست از من تشکر میکنند. تا آخر هفته هم قراره خونواده هاشون باهم آشنا بشن و الی آخر.
* من هر راهی بلد بودم و هر راهی که به مخیله دوستان میرسید با زبان نرم و سخت امتحان کردم ولی انگار سنگ خارا است این پدر ما، رضایت نمیدهد، تازگی ها هم نمیدونم از کجا یاد گرفته میگه: پولت رو بده، من برات سرمایه گذاری کنم (آیکون یه آذر که نمیخواد پولش رو به باباش بده دلش ماشین میخواد)