روز شنبه با همه استرسی که داشتم آماده شدم برم گزینش. واضح بود که باید بدون آرایش می رفتم چون دیدم اینجوری خیلی ریا میشه، دلم زدم به دریا و یه رژ ملایم زدم. پنج دقیقه از زمان تعیین شده گذشته بود که رسیدم، اول دو طبقه پله تنگ رو بالا رفتم بعد وارد یه راهروی طولانی شدم با یه عالمه اتاق در بسته که عنوان اتاق روی درش نوشته شده بود. انتهای راهرو اتاق مصاحبه بود، که یه خانم دیگه هم منتظر نوبت مصاحبه اش بود میگفت بهش گفتن ساعت 8:30 اونجا باشه ولی ساعت 10 اومده، حالا قراره بعنوان آخرین نفر مصاحبه بشه. من 5 دقیقه دیر رسیده بودم داشتم میمردم بعضی ها واقعا بی خیالن.
بالاخره در باز شد و قربانی قبلی از اتاق بیرون اومد و گفت نفر بعدی 5 دقیقه دیگه بره داخل. و گفت مصاحبه کننده یه خانم خیلی محجبه و با ابهت و جبروته. پدر ترس بسوزه، دستم بی اختیار کشیده شد روی لبم.
فضای اتاق خیلی سرد و سنگین بود: یک ساعت، میز و صندلی مصاحبه کننده و یک صندلی برای قربانی دکوراسیون اتاق رو تشکیل میداد. از زمین و زمان و سیاست و احکام و قانون اساسی گرفته تا دوستام و علت دوستی با اونها ازم سوال کرد. تقریبا 25 دقیقه طول کشید، خدا رحم کرد قبلش مطالعه کرده بودم و تونستم بیشتر سوالاتش رو جواب بدم.
برخلاف چیزایی که شنیده بودم خیلی وحشتناک نبود، برخورد خانمه هم خیلی خوب بود. امیدوارم زودتر نتیجه اش معلوم بشه.
بالاخره در باز شد و قربانی قبلی از اتاق بیرون اومد و گفت نفر بعدی 5 دقیقه دیگه بره داخل. و گفت مصاحبه کننده یه خانم خیلی محجبه و با ابهت و جبروته. پدر ترس بسوزه، دستم بی اختیار کشیده شد روی لبم.
فضای اتاق خیلی سرد و سنگین بود: یک ساعت، میز و صندلی مصاحبه کننده و یک صندلی برای قربانی دکوراسیون اتاق رو تشکیل میداد. از زمین و زمان و سیاست و احکام و قانون اساسی گرفته تا دوستام و علت دوستی با اونها ازم سوال کرد. تقریبا 25 دقیقه طول کشید، خدا رحم کرد قبلش مطالعه کرده بودم و تونستم بیشتر سوالاتش رو جواب بدم.
برخلاف چیزایی که شنیده بودم خیلی وحشتناک نبود، برخورد خانمه هم خیلی خوب بود. امیدوارم زودتر نتیجه اش معلوم بشه.