۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

چند سالیه روز تولدم دیگه برام شادی آور نیست یه جور ترس با خودش برام میاره، ترس از پیری و مرگ. به نظر من احمقانه است که با جشن گرفتن این روز جوونی و فرصت هایی رو که از دست دادیم به خودمون یادآوری کنیم. بهانه های بهتری هم برای دور هم بودن و جشن گرفتن وجود داره.
دخترِ ماه آذر

از انتهاى پاییز
 تا ابتداى برفى
عصیانِ آدمكها
 حوّاترین دو حرفى

 بازى رقص و آتش
جنون شك و باور
پایانِ خش‏خشِ برگ
دخترِ ماهِ آذر

 ابرى‏ترین دقایق
 پیرهنِ لحظه‏هاته
اما خودت بهارى
خورشید توى چشاته

هجومِ بادِ وحشى
جنگِ تگرگ و شیشه
یاغى‏ترین زمستون
حریفِ تو نمى‏شه

همبازى خزونى
دخترِ ماهِ آذر
تُو آسمونِ چشمات
ترانه پَر، غزل پَر

بغضِ درختِ نارنج
پیچكِ التماسى
تُو خاطراتِ كوچه
عطرِ نجیبِ یاسى

هق‏هقِ زخمى ابر
محتاجِ شونه‏هاته
گریه‏ترین ترانه
همقفسِ صداته

دخترِ ماهِ آذر
همبازى خزونى
رنگین‏كمونِ احساس
خورشیدِ مهربونى

  شایا تجلی

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

PMS

در زندگی دردهایی وجود داره که فقط زنان آن را درک می کنند ولی نه همه، شاید 15 درصد زنان هرگز اونو تجربه نکنند ولی اینقدر در موردش شنیدن که از هیچ کمکی برای تسکین این درد لعنتی مضایقه نمی کنن. دردی شدید و ناتوان کننده که میتونه ساعتها تو رو از زندگی عادیت دور کنه،و حتی گاهی از جنسیتت پشیمون بشی. هیچ مسکنی هم درست و حسابی جواب نمیده، ولی تجربه نشون داده وجود یک عدد نازکش کمک زیادی به تحمل درد میکنه.

تو این شرایط فقط دوست داری بدون هیچ حرکتی خودت رو زیر پتو جمع کنی، دستت رو رو شکمت بذاری و غر بزنی، حتی گریه کنی، میتونی ازفرصت استفاده کنی و اجازه بدی بغض هایی که به هر دلیلی تو گلوت جمع شدن یواش یواش جاری بشن بدون اینکه لازم باشه به کسی توضیح بدی، بذارفکر کنن اشک هات فقط به خاطر درده. دور شدن تدریجی این درد شادی زیادی نداره چون می دونی این دردیه که هر ماه برمیگرده شاید شدیدتر قبل. 


۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

chance

چند ماه پیش واسه خودم یه عطرchanel chance خریدم. بوی عطر تمام اتاق رو گرفته بود هر دفعه میومدم تو اتاق با خودم میگفتم این خانم coco chanel عجب عطری ساخته، عطر دربسته گوشه اتاق ولی بوش همه جا پیچیده،خلاصه کلی از خردیم خوشحال بودم. تا اینکه یه روز که اومدم عطر بزنم دیدم دستم یه رطوبت خاصی گرفت اینم بدشانسی من بود عطرم نشتی داشت (آیکون گریه با صدای بلند). اینقدر ناراحت شدم که حد نداشت دیگه بوی chanel که تو اتاق می پیچید، شده بود عذاب و غصه. میگفتم حیف پولم که داره تبخیر میشه میره هوا. چون مدتی از خریدش گذشته بود فروشنده قبول نکرد و گفت حتما ضربه خورده. چند روز پیش چند روز پیش پشت ویترین یه مغازه شیشه عطر خالی دیدم، یک شیشه عطر خالی خریدم و با زحمت زیاد chanel رو خالی کردم توش. حالا اینقدر خوشحالم...