۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

فصل سرد بی تو بودن آغاز شد

حس تو


نبض تو 


دست تو...... خاطره شد


عشق تو 


یاد تو


اسم تو...... خاطره شد


گوزن، میامی، پروما، ارکیده، کالج همه خاطره شدند.


دیروز یه دوستی عمیق هیجده ماهه به پبشنهاد من و با سختی زیاد تموم شد. دوستی ای که پر بود از اختلاف نظر و اختلاف سلیقه ولی هیچوقت دعوا نکردیم. من از اینکه دوستی ساده مون تبدیل به عشق شده بود می ترسیدم، اصلا من از عشق می ترسم از اینکه وابسته بشم از اینکه نتونم برای همیشه کسی رو که وابسته اش میشم رو داشته باشم می ترسم. پس فکر کردم چون شرایط با هم بودن برای همیشه رو نداریم پس بهتره زودتر تمومش کنیم. با عشق ورزی، به من نزدیکتر نمی شدی با عشقت  هر روز بیشتر منو از خودت دور میکردی.


به خاطر همه فداکاری هات، خوبی هات، پر کردن تنهائی هام به خاطر تمام همراهی هات ازت ممنونم. از همین الان دلم برای شعرهات، خنده های خوش آهنگت،کل کل کردن های بی پایان که هیچکدوم کوتاه نمی اومدیم، حافظ خوانی و یک مصاحبت دل نشین با تو تنگ شده.


 

۱۵ نظر:

  1. یه مثل قدیمی می گه، دوستی یه اتفاق ولی جدایی یک قانون... خیلی غصه نخور... این هم می گذره... (هر چند خودت خوب می دونی، از روی نوشته ت می گم) موفق باشی

    پاسخ دادنحذف
  2. سلام. شعر های شما حس عجیبی دارند. دقیقا همان حسی که من در اکثر لحظات در مواقع تنهایی دارم. زین پس وبلاگتان را مطالعه خواهم کرد.
    و این هم نثری از من به یادگار:
    گاهی وقت‌ها دلت می‌گیره

    گاهی وقت‌ها دلت می گیره وقتی می‌فهمی خیلی کار‌هارو یه جور دیگه باید انجام می‌دادی

    گاهی وقت‌ها دلت می‌گیره وقتی می‌فهمی که چقدر ساده‌ای

    گاهی وقت‌ها دلت می‌گیره وقتی می‌فهمی که خوب بودن به درد نمی‌خوره، باید پست بشی

    گاهی وقت‌ها دلت می‌گیره وقتی حس می‌کنی چقدر تنهایی

    گاهی وقت‌ها دلت می‌گیره وقتی می‌فهمی هیچ چیز اون چیزی نشد که دلت می‌خواست

    گاهی وقت‌ها دلت می‌گیره از این که باید اینقدر تظاهر کنی چیزی برات مهم نیست

    پاسخ دادنحذف
  3. کاملن می فهمت. من هم درگیرشم...

    پاسخ دادنحذف
  4. گاهی مجبور میشی تصمیمی بگیری که دوست نداری.

    پاسخ دادنحذف
  5. مقایسه مردانی .....................

    پاسخ دادنحذف
  6. دلم گرفت .
    نمی دونم چی باید گفت ولی دلم گواهی میده که کار درستی انجام دادی.

    وقتی که مثل روز واست روشنه که ادامه راه به بیراهه است . قطع رابطه

    بهترین والبته سخت ترین راهه. به خاطر جرات و شهامتت تحسین ات میکنم .

    صبوری کن خانم. همه چیز دروست میشه.

    پاسخ دادنحذف
  7. درستش اینه که رابطه ای رو که امیدی به تداومش نیست هر چه زودتر کات کنیم !کاری که دیر یاد گرفتیم!

    پاسخ دادنحذف
  8. سلام
    اینکار رو کردم و می دونم که چه ضربه شدیدی بهت می خوره
    ولی امیدوارم رعشه های اون از پا نندازتت

    پاسخ دادنحذف
  9. گاهی باید برای دیدن تندیس رویائی تمام درختان جنگل مه گرفته را قطع کرد!

    پاسخ دادنحذف
  10. ناراحت کننده ست و در عین حال جسارتتون قابل تحسینه.

    پاسخ دادنحذف
  11. متاسفم كه اصلن حس دخترانه تورو درك نميكنم . و فقط ميفهمم طرف مقابلت داره چي ميكشه!

    پاسخ دادنحذف
  12. مطمئن باش به هم برمیگردید همی ...
    من اینو میدونم که تجربه اش کردم ...

    پاسخ دادنحذف
  13. دوست گرامی، آذرعزیز، شما می توانید همراه با کانون مهاجران جوان کشور هند را از جنبه های مختلف مانند تحصیلی و توریستی به نظاره بنشینید.در همین راستا می توانید علاوه بر وبلاگ فوق از سایت زیر نیز دیدن نمایید. www.hendostan.com..

    پاسخ دادنحذف
  14. منم دقيقاً همين حس هاي تو رو دارم. فقط اينكه هنوز شهامت پيدا نكردم تمومش كنم.
    مث مردن مي مونه دل بريدن

    پاسخ دادنحذف
  15. یعنی اون شهامتش رو داشت آذر؟
    آره؟
    یعنی شهامت این را داشت که تمام کند؟دلیلش برای نقطه پایان چی بود؟
    استادد فالسفه اش؟
    همراه جدیدش؟
    یا اینکه من در یک شهر و او در یک شهر دیگه...؟
    خسته شدم از تنهایی

    پاسخ دادنحذف